گفتوگو با فرید روحانی، نخستین سرهنگ افتخاری ایرانی-کانادایی ارتش کانادا – بخش دوم
هومن کبیری پرویزی – ونکوور
در شمارهٔ گذشته نخستین بخش از گفتوگوی اختصاصی ما با فرید روحانی، نخستین سرهنگ افتخاری ایرانی-کانادایی ارتش کانادا منتشر شد که در آن به پیشینهٔ ایشان و فعالیتهایشان در انستیتو لوریه پرداختیم. توجه شما را به ادامهٔ این گفتوگو جلب میکنیم.
اگر موفق به خواندن بخش نخست این گفتوگو نشدهاید، میتوانید آن را در اینجا بخوانید.
شما عضو شورای مشورتی مرکز گزارشگری گلوبال هم هستید. لطفاً کمی دربارهٔ این مرکز برایمان بگویید و بفرمایید که چطور به این مرکز ملحق شدید.
مرکز گزارشگری گلوبال توسط پیتر کلاین پایهگذاری شد که اکنون هم مدیر اجرایی این مرکز است. ایشان در آن زمان روزنامهنگاری شناختهشده در سطح جهانی بود و برای رسانههای معتبری چون CBS، نیویورک تایمز و کریستین ساینس مانیتور کار میکرد و رئیس مدرسهٔ عالی روزنامهنگاری دانشگاه یوبیسی بود. ایشان بعد از چند سال خدمت در دانشگاه یوبیسی از سمتش استعفا کرد و کار در مرکز گزارشگری گلوبال را آغاز کرد. از سوی دیگر یکی از اتفاقاتی که بعد از جدایی از یک مؤسسه و انجام کارهای موفق میافتد، این است که از مؤسسات دیگر پیشنهاد میدهند که بیایید و به ما ملحق بشوید. بعد از جدایی من از انستیتو لوریه، ایشان به من پیشنهاد همکاری در این مرکز را داد و با توجه به اینکه دیدم کارشان با علاقهٔ من در زمینهٔ فرصت دادن به دیدگاههای مختلف برای ابراز نظرشان همراستاست، همکاری با آنها را موقعیت بسیار خوبی دیدم و به این مرکز پیوستم.
در معرفی این مرکز میخواندم که هدف اصلی آن برجستهکردن رویدادهای مهمی است که مورد بیتوجهی قرار میگیرند. تاکنون چه کارهایی در این زمینه انجام شده است؟
یکی از کارهایی که این مرکز انجام داد، مشارکت در انتشار اسناد پاناما بود. در زمینهٔ فساد، چندین پروژه بوده است و همچنین در زمینهٔ پایمال شدن حقوق کارگران در زنجیرهٔ تأمین شرکتهای بزرگ و کارهای بسیار متنوع دیگر که شاید در حوصلهٔ این گفتوگو نگنجد، ولی میتوانید در وبسایت این مرکز آنها را ببینید.
شما عضو کمیتهٔ مشورتی ادارهٔ مهاجرت هم بودهاید. لطفاً کمی از فعالیتهایتان در این کمیته برایمان بگویید.
کمیتهای بود که با حضور افرادی که در کسبوکارهای خوبی در کانادا مشغول به فعالیت بودند، چند سالی تشکیل میشد. کار این کمیته به این شکل بود که وقتی وزیر مهاجرت میخواست برنامهای را پیشنهاد بدهد، ادارهٔ مهاجرت باید روی آن بررسیها و مطالعاتی انجام میداد و بر مبنای آن مطالعات میگفت که مثلاً باید تعداد مهاجران کانادا در سالی خاص به تعداد معینی برسد. جلسات این کمیته با حضور وزیر مهاجرت و تیمش در یک سَمت، ادارهٔ مهاجرت در سوی دیگر و ما در بین آنها برگزار میشد. و بحث بر سر تعداد مهاجری که باید پذیرفته شود و ترکیب و تخصص آنها بر اساس مطالعات انجامشدهٔ ادارهٔ مهاجرت و همچنین خواست وزیر انجام میشد. برای من حضور در این جلسات بسیار مفید بود چرا که از نزدیک میدیدم که همهچیز بر اساس مطالعه انجام میشود و مهمتر اینکه شخص وزیر هم به تصمیمات کمیته تمکین میکرد و اصلاً اینطور نبود که ادارهٔ مهاجرت را برای رسیدن به خواست خودش تحت فشار بگذارد.
شما بهتازگی به درجهٔ سرهنگ افتخاری ارتش کانادا دست یافتید. لطفاً کمی دربارهٔ این درجهٔ افتخاری برایمان بگویید و اینکه تحت چه شرایطی و به چه دلیلی این درجه به یک شهروند غیرنظامی اعطا میشود؟
بیش از صد سال است که ارتش کانادا بهطور سنتی این درجه را توسط وزیر دفاع به افراد مشهور و تأثیرگذار اعطا میکند و مأموریت ما این است که در بین افراد واجد شرایط برای خدمت در ارتش انگیزه ایجاد کنیم و آنها را با ارتش کانادا ارتباط بدهیم. ما همچنین وظیفه داریم پاسدار سنتها و تاریخ هنگ محل خدمتمان باشیم، هویت و ارزشهای آن را ترویج دهیم و ارتباط ارتش را با جامعه تقویت کنیم. بهجز این باید به فرماندهٔ هنگ در همهٔ موارد بهجز عملیات نظامی مشاوره بدهیم. همچنین مسئولیت روابط عمومی هنگ، نمایندگی هنگ در مراسم رسمی یا ارتباط با میهمنان خارجی بر عهدهٔ ماست.
من بهعنوان یک ایرانی-کانادایی افتخار میکنم که کسی که در همینجا سمت من را داشت، کسی بود که پرچم کانادا را طراحی کرد. آقای هارجیت ساجان، وزیر دفاع کنونی کانادا، هم قبلاً در همینجا فرمانده بوده است. بسیار افتخار میکنم که بهعنوان یک ایرانی به من این فرصت داده شده که بتوانم خدمت کنم.
آنطور که گفتید، یکی از وظایف افرادی که به این سمت منصوب میشوند، کوشش برای برقراری ارتباط جامعهٔ غیرنظامی کانادا را با هنگهای نظامی است. آیا دیدگاههای شهروندان غیرنظامی کانادا را هم به ارتش منتقل میکنید؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا دیدگاههای شهروندان غیرنظامی تغییری در رویکرد و روالهای ارتش کانادا ایجاد میکند؟
مسلماً همینطور است. ارتباط باید دوسویه باشد. یکی از وظایف من این است که نظرات مردم را به ارتش انتقال بدهم. البته باید این را در نظر داشت که با توجه به ساختار نظاممند ارتش، تغییرات در آن کندتر از جاهای دیگر انجام میشود.
آیا برنامهای برای برقراری ارتباط جامعهٔ ایرانی-کانادایی با ارتش کانادا دارید؟
بله حتماً، برنامههای زیادی دارم که بهزودی اعلام خواهد شد. یکی از کارهایی که میتوانیم انجام بدهیم این است که در برنامههای نوروزی جامعهٔ ایرانی از پرسنل ایرانی-کانادایی و دیگر پرسنل هنگ بخواهم در این برنامهها حضور پیدا کنند و با مردم در ارتباط باشند و به پرسشهایشان پاسخ بدهند. چیزی که فکر میکنم دانستنش برای خوانندگان شما خوب است، این است که ارتش کانادا جای خوبی برای کار کردن است و فرصت دیدار حضوری با پرسنل ایرانی-تبار ارتش میتواند به تصمیم آنها برای پیوستن به ارتش کمک کند. سربازهای کانادایی حقوق بسیار خوب و بالایی دارند و در بین ارتشهای پیشرفتهٔ جهان جایگاه بسیار خوبی دارند. اگر کسی تحصیلات دانشگاهی داشته باشد، مثلاً در یکی از شاخههای علوم پزشکی مدرکی داشته باشد، بهسادگی میتواند با حقوق بین ۶۰ تا بالای ۱۰۰ هزار دلار به استخدام ارتش درآید. فرصتهای شغلی بسیار خوبی برای مهندسان و دیگر تخصصها در ارتش کانادا وجود دارد که ایرانی-کاناداییها میتوانند از این فرصتها استفاده کنند. البته برای استخدام در ارتش باید شهروند کانادا باشند. در بین تمام ارتشهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی (NATO) بهترین حقوق را سربازان کانادایی میگیرند. افراد علاقهمند میتوانند با من در تماس باشند و من میتوانم آنها را به مسئولان واحد استخدام ارتش معرفی کنم یا برایشان تور بازدید برای آشنایی با فعالیتهای ارتش بگذارم تا اطلاعات لازم را برای استخدام در ارتش کانادا بهدست آورند. مزایای استخدامشدن در ارتش بسیار زیاد است. مثلاً بهترین آموزشها در ارتش داده میشود. از مزایای دیگر این است که افراد اگر بهصورت پارهوقت به خدمت ارتش در آیند، میتوانند در کنار خدمت در ارتش کار دیگری هم داشته باشند. الان ارتش بهدنبال استخدام ۳۰۰۰ نیروی فعال سایبری است و متخصصان با استعداد ایرانی هم میتوانند در بین آنها باشند. افرادی که در هر بخشی و با هر تخصصی در ارتش خدمت میکنند، بهواسطهٔ آموزشهایی که میبینند و نظم و انضباطی که در اینجا حاکم است، پس از آنکه دورهٔ خدمت یا قراردادشان در ارتش به پایان رسید، سریعاً در شرکتهای دیگر استخدام میشوند. بسیاری از کارفرماها وقتی بدانند کسی در ارتش خدمت کرده است، بهسرعت او را استخدام میکنند.
وضعیت ارتش کانادا را از لحاظ چندفرهنگی بودن آن، چطور ارزیابی میکنید؟ آیا آماری هست که نشان دهد چند درصد پرسنل ارتش از جوامع مهاجر میآیند و آیا تناسبی بین میزان چندفرهنگی بودن کشور با ارتش وجود دارد؟
این سؤال بسیار مهمی است. ما در کانادا وظیفه داریم که عمق چندگونگی را در کانادا بیشتر کنیم و ارتش همیشه در این زمینه پیشگام بوده. شما میبینید که فرماندهٔ این قوا یک هندیالاصل بوده است. خیلی مهم است که بدانیم این یکباره اتفاق نیافتاده و بهتدریج به اینجا رسیده است. حدود ۱۰۰ سال قبل در همین ونکوور فرماندهٔ همین هنگی که من الان در آن خدمت میکنم، مأمور شد به مهاجران هندی کشتی کوماگاتا مارو اجازهٔ پیاده شدن از کشتی و ورود به خاک کانادا را ندهد و آنها را به کشورشان بازگرداندند. ببینید چقدر تغییر در طول این مدت اتفاق افتاده است.
ارتش کانادا همیشه در چندملیتی بودن از بقیهٔ ارگانها و نهادهای دیگر دولتی کانادا جلوتر بوده است چون در ارتش زمانی که شما در حال انجام مأموریتی هستید، برایتان فرقی نمیکند که همرزم شما در کنارتان چینی است، هندی است یا ایرانی. چیزی که برایتان مهم است این است که مراقب شما باشد. وقتی بهعنوان یک نظامی نگاه کنید، گلوله تشخیص نمیدهد که اصلیت شما از کجاست. ولی در هر حال نسبت چندگونگی ارتش از جامعهٔ کانادا کمتر است. حالت ایدهآل این است که ارتش همان نسبت چندگونگی جامعه را داشته باشد.
استقبال جوامع مهاجر برای پیوستن به ارتش کانادا چطور است؟
بسیاری از افرادی که به کانادا مهاجرت میکنند، بهدلیل تجربهٔ بد گذشته روی پیوستن به ارتش حساب نمیکنند. تجربیاتی مانند فساد، زورگویی، وابستگی به دیکتاتورها و مواردی از این دست که اغلب در ارتش کشورهای غیردموکراتیک رخ میدهد، موجب شده است که بسیاری از مهاجرانی که از این کشورها به کانادا میآیند، خدمت در ارتش را کار حرفهای و آبرومندانهای ندانند. ولی ارتش کانادا بر خلاف این پیشفرضها، ارتشی بسیار حرفهای است که در دنیا نقشهای مهمی ایفا کرده است.
اصولاً جایگاه ارتش کانادا را در بین ارتشهای جهان چطور میبینید؟ این ارتش در حال حاضر چه مأموریتهای عمدهای انجام میدهد؟
در یکی از کامنتهای توئیتر خواندم که کسی نوشته بود، بهنظر نمیآید کانادا ارتش داشته باشد. اتفاقاً ارتش کانادا ارتشی بسیار قوی و باسابقه است. شاید برایتان جالب باشید که بدانید پیمان ناتو پیشنهاد کانادا بود. ایدهٔ اصلی این پیمان در سال ۱۹۴۷ در کنفرانس کوچیچینگ در شهر اُریلیا در انتاریو پیشنهاد شد و لوئیز سنت لارنت، وزیر خارجهٔ وقت کانادا این ایده را گرفت و با همتایان آمریکایی و کاناداییاش طرح کرد. گفتوگوهای محرمانه بین کانادا، بریتانیا و آمریکا در این زمینه آغاز شد که به گفتوگوهای علنی با حضور کشورهای دیگر در سال ۱۹۴۸ و در زمانی که لوئیز سنت لارنت نخستوزیر کانادا شده بود، انجامید.
ارتش کانادا بر خلاف ارتش آمریکا، ارتش پاسدار صلح و آموزشدهنده است. کانادا در بسیاری از نقاط جهان حضور نظامی دارد ولی این حضور اغلب برای مقاصد آموزشی است. در نقاط دیگری هم بهعنوان بخشی از نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل متحد خدمت میکند. قبلاً در جنگ داخلی یوگسلاوی سابق حضور داشت. اکنون در سودان، عراق و مرز سوریه و اسرائیل بهعنوان نیروهای پاسدار صلح حضور دارد. در شرق اروپا هم بهعنوان نیروهای ناتو شاهد حضور نظامی کانادا هستیم.
بهعنوان یک شهروند غیرنظامی با وابستگی نظامی، فکر میکنید یک ارتش بهطور عام و ارتش کانادا بهطور خاص چطور میتواند برای صلح ایفای نقش کند؟
جملهٔ معروفی هست که میگوید برای حفظ صلح، باید ابتدا صلح کرد. اگر به تاریخ نگاه کنید، میبینید که کشورهای اروپایی در طول جنگ جهانی اول و دوم بهمدت طولانی با یکدیگر جنگیدند. پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا در اروپا حضور نظامی پیدا کرد و کاری کرد که این کشورها با هم تجارت کنند. همان پایگاههای نظامی آمریکا موجب شد که کشورهای اروپایی دیگر با هم نجنگند و صلح برقرار بماند. من در سخنرانیها و مقالات مختلف به این موضوع اشاره کردهام که خاورمیانهٔ کنونی شرایط اروپای قبل از جنگ جهانی را دوم دارد و باور من بر این است که از دل این جنگها صلحی پایدار بیرون خواهد آمد. همانطور که گفتم کانادا پیشنهاد پیمان ناتو را داد و کشورهای غربی با هم متحد شدند تا جلوی حمله به کشورهای خودشان را بگیرند. ارتش کانادا که یکی از ارتشهای فعال در این پیمان است، بافتی چندملیتی دارد و این میتواند ارتباطات خوبی برای برقراری و حفظ صلح ایجاد کند. و البته باید به این موضوع توجه داشت که صلح زمانی برقرار میماند که کشورهایی که قصد تجاوز به کشور دیگری را دارند، بدانند که با ارتشی بزرگ و قدرتمند مواجه خواهند شد و مغلوب میشوند تا خیال تجاوز نظامی را از سر بیرون کنند.
بهعنوان سؤال پایانی، فکر میکنید جامعهٔ ایرانی در ونکوور و کانادا برای موفقیت در این کشور چه باید بکند؟
من فکر میکنم ما ایرانیها باید دور هم جمع شویم و بهجای نگریستن به گذشته، به جلو نگاه کنیم. به هم کمک کنیم. بهجای اینکه بخواهیم یکدیگر را تضعیف کنیم، تلاش کنیم از یکدیگر یاد بگیریم و فرصتی ایجاد کنیم تا آن فرهنگی را که به آن میبالیم بتوانیم در اینجا پیاده کنیم. وقتی اینقدر به منشور حقوق بشر کوروش افتخار میکنیم، آن را اجرا کنیم. افتخارمان این باشد که حقوق بشر از ایران شروع شده. خیلی از ما صحبت از آزادی میکنیم ولی وقتی زمان عمل فرا میرسد به آن عمل نمیکنیم. بهعنوان مثال، وقتی آقای سروش دباغ آمد به ونکوور تا صحبت کند، عدهای به آنجا رفتند و جلسه را بههم ریختند و نگذاشتند که ایشان صحبت بکنند. بسیار کار زشتی کردند. تمام اصولی را که جامعهٔ ما در اینجا بر آن اساس ساخته شده، زیر پا گذاشتند.
یا به کسی که اینجا بنا بر اعتقادات شخصیاش روسری بر سر میکند و شهامت ابراز اعتقاداتش را دارد، حمله میکنند. ما در کشوری زندگی میکنیم که به افراد اجازه داده شده هر طوری میخواهند لباس بپوشند ولی ما این حق را قائل نیستیم؛ اینها خیلی بد است. هر چقدر هم این افراد به جمهوری اسلامی و سیاستهایش انتقاد داشته باشند، نباید مانع از ابراز عقیدهٔ کسی بشوند و این حق را از او بگیرند.
خیلی از ایرانیها را میبینم که وقتی به اینجا میآیند نام خودشان را عوض میکنند یا رنگ موهایشان را بور میکنند و می خواهند ایرانی دیده نشوند ولی من همیشه به اطرافیانم میگویم که ما ایرانی هستیم. باید به ایرانی بودنمان افتخار کنیم و تلاش کنیم الگوی بقیه باشیم.
نگرانیهایی هست که ایران مثل سوریه شود. ما الان شاهدیم که تا فردی از راه میرسد، میپرسیم طرف مال کجاست. عرب است، بلوچ است، شیعه است، سنی است، بهایی است و دائم جامعه را قبیله قبیله میکنیم. نتیجه این میشود که این قبیلهها مستعد درگیری میشوند و با یک جرقه ممکن است به جان هم بیافتند. باید با اینها مقابله کرد.
بار دیگر از اینکه وقتتان را به ما دادید، سپاسگزاریم.